دانلود رمان ویلای زعفرانیه اثر احمد مرعشی
بخشی از این رمان :
محمود نرسیده به چهارراه یوسف اباد ،فورد قراضه اش را پارک کرد .به ماشین پای چلاقی که داشت یک لقمه بزرگ نان وپنیر رابا ولع گاز می زد سفارش کرد شیشه ها را تمیز کند و مواظب قالباق ها باشد بی انکه بداند چند ساعت اضافی اش را چگونه خواهد گزراند خیابان نادری راپیش گرفت وقدم زنان راه افتاد
افتاب زیبای اوایل پاییز گرمایی دلپذیری داشت نزدیکی عصر بود و خیابان نادری یواش یواش داشت جان میگرفت مغازه داران بعد ازاستراحت ظهرمغازه ها راتازه بازکرده بودند جلوی سینمای ایفل یک صف بلند گیشه ی بلیت فروشی جلب توجه میکرد گلفروش دهنه ی خیابان قوام السطنه داشت به میناهای خوشرنگی اب میپاشید
روزنامه فروش هامی دویدند وداد میزدند:کیهان!اطلاعات
چند قدم مانده به کافه ی نادری روزنامه ای خرید و واردکافه شد
دریک گوشه ی دنجی نشست کافه خلوت بود سرگارسون با زبانی امیخته به ترکی وارمنی باپیشخدمت هاسرکله میزد
محمود به گارسون سرطاس وخپله ای که چشم هایش پف کرده بود سفارش قهوه ی ترک داد سپس سرش راتوی روزنامه فروبرد قبل ازهرچیز صفحه ی اگهی راباز کرد مطالعه ی صفحه ی اگهی درچند روز اخیراعادتش شده بود
ازوقتی که شغلش رااز دست داده بود دنبال کار میگشت چون جوان شرافتمندی بود دلش نمی خواستت مثل خیلی ها ول بگردد لاله زار و استانبول را گزکند درست لحظه ای که یک بیلط بخت ازمایی فروش سمج دست ازسرش برنمی داشت ستون اگهی استخدام توجه اش راجلب کرد یک اگهی باسیقه و ذوق او جور امده بود
مضمونش چنین بود:
لینک دانلود رمان ویلای زعفرانیه در پایین :
vilaye-zaeferanye