دانلود رمان رنج خورشید اثر علی اظهری
بخشی از این رمان :
-فکر کن دادی به کتاب و ریختی گوشه ی اتاق.
موسی برادر امیر احمدی مثل مار آخرین نیشش را زد و کنار رفت تا احمدی خودش تصمیم بگیرد.مدتی سکوت بین آنها افتاد. سیما می دانست که جواب آخر امیر چه می تواند باشد.به این دلیل نمی توانست سکوت کند.به بهانه ی آوردن چایی دو برادر را به حال خود گذاشت.در واقع گوشت را به گرگ سپرد و خود برای آوردن چایی بیرون رفت.اگر نه موسی دلیلی نداشت پس از سالها به سراغ برادرش بیاید.موسی دیگر نمی توانست بیشتر از این برادرش را به حال خود بگذارد.جلوتر آمد و نیشش را تیزتر کرد:
-من می تونم با این چندرغاز پولت یه خونه سه طبقه واسه تو و زن و بچه ات بخرم.
موسی هرگز احساس رضایت در چهره ی برادرش ندید.به همین دلیل احساس کرد با گذشت زمان و دوری برادرش،اخلاق و صفات وی را فراموش کرده،در حالیکه امیر هنوز همان امیر سابق بود خودش به هیچ چیز نیاز نداشت و هیچ چیز هم خوشحالش نمی کرد،نه خانه،نه ماشین و نه هیچ چیز دیگر،اما اگر احساس می کرد کسی به او نیاز دارد،خودش را به دری می زد تا نیاز آن شخص را بر آورده کند.به عبارت دیگر احمدی برای خودش هیچوقت هیچ چیز نخواسته بود و نمی خواست.برای او فقط دیگران مهم بودند نه خودش.وی از سالها پیش به همین اطاق اجاره ای اکتفا کرده بود و هردو بچه اش هم همین جا به دنیا آمده بودند. اطاقی به اندازه ی 3 در 4.همین.بقیه،مال سیما زنش بود،فرش زیبا،پرده هایی با سلیقه یک زن وسایل ظریف تر از برگ گل.
لینک دانلود رمان رنج خورشید در پایین :
ranje-khorshid