سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یک کلام حرف خودمونی

 

دانلود موسیقی خواب و آرامش
دانلود رمان میخواهم زندگی کنم
دانلود رمان عشق و هزار و یک شب
دانلود رمان در جستجوی بهار
دانلود رمان شبهای تهران
دانلود رمان لیلا
دانلود رمان زن قراردادی
دانلود رمان پری خانه پدر بزرگ
دانلود رمان وادی عشق و گناه
دانلود رمان زندگی دوباره
دانلود رمان اسیر تقدیر عشق
دانلود رمان ژالاب
دانلود رمان شایان
دانلود رمان چشمان وحشی
دانلود رمان بازی ایام
دانلود رمان عروس خانم کدومشونن
دانلود رمان رقص در خاطره
دانلود رمان غم های زندگی
دانلود رمان اشک مهتاب
دانلود رمان ماه عسل
دانلود رمان حس خفته
دانلود رمان لحضه عاشق شدن
دانلود رمان پریا
دانلود رمان تولد دوباره یک عشق
دانلود رمان عشق و هوس
دانلود رمان سالومه
دانلود رمان زمین عشق
دانلود رمان عشق تا ابد
دانلود رمان چشمان همیشه مست
دانلود رمان زن نیمه ی تنها
دانلود رمان شب شیشه ای
دانلود رمان کیش و مات
دانلود رمان رنج خورشید
دانلود رمان صورت پنهان
دانلود رمان سایه های عشق
دانلود رمان خاطره ها - غروب عاشقان
دانلود رمان آفتاب در پس سایه
دانلود رمان هم نوا با ترانه های دلتنگی
دانلود رمان نکند تنها بمانی
دانلود رمان ناقوس خاطره ها
دانلود رمان شبهای مهتابی
دانلود رمان رنگ گل نسترن
دانلود رمان عشق من خداحافظ
دانلود رمان دره های عشق
دانلود رمان صبح پشیمانی
دانلود رمان ویلای زعفرانیه
دانلود رمان سرنوشت
دانلود رمان گل یخ
دانلود رمان طلوع خوشبختی
دانلود رمان این روزهای بارانی
دانلود رمان قلب ستاره
دانلود رمان قلب شیرینم هدیه به تو


دانلود رمان رنج خورشید اثر علی اظهری




بخشی از این رمان :


-فکر کن دادی به کتاب و ریختی گوشه ی اتاق.
موسی برادر امیر احمدی مثل مار آخرین نیشش را زد و کنار رفت تا احمدی خودش تصمیم بگیرد.مدتی سکوت بین آنها افتاد. سیما می دانست که جواب آخر امیر چه می تواند باشد.به این دلیل نمی توانست سکوت کند.به بهانه ی آوردن چایی دو برادر را به حال خود گذاشت.در واقع گوشت را به گرگ سپرد و خود برای آوردن چایی بیرون رفت.اگر نه موسی دلیلی نداشت پس از سالها به سراغ برادرش بیاید.موسی دیگر نمی توانست بیشتر از این برادرش را به حال خود بگذارد.جلوتر آمد و نیشش را تیزتر کرد:
-من می تونم با این چندرغاز پولت یه خونه سه طبقه واسه تو و زن و بچه ات بخرم.
موسی هرگز احساس رضایت در چهره ی برادرش ندید.به همین دلیل احساس کرد با گذشت زمان و دوری برادرش،اخلاق و صفات وی را فراموش کرده،در حالیکه امیر هنوز همان امیر سابق بود خودش به هیچ چیز نیاز نداشت و هیچ چیز هم خوشحالش نمی کرد،نه خانه،نه ماشین و نه هیچ چیز دیگر،اما اگر احساس می کرد کسی به او نیاز دارد،خودش را به دری می زد تا نیاز آن شخص را بر آورده کند.به عبارت دیگر احمدی برای خودش هیچوقت هیچ چیز نخواسته بود و نمی خواست.برای او فقط دیگران مهم بودند نه خودش.وی از سالها پیش به همین اطاق اجاره ای اکتفا کرده بود و هردو بچه اش هم همین جا به دنیا آمده بودند. اطاقی به اندازه ی 3 در 4.همین.بقیه،مال سیما زنش بود،فرش زیبا،پرده هایی با سلیقه یک زن وسایل ظریف تر از برگ گل.







لینک دانلود رمان رنج خورشید در پایین :





ranje-khorshid


ارسال شده در توسط amir

داستان عاشقانه آوا و پسر سرطانی
داستان جالب و خیلی زیبا عاشقانه و غمگین اثبات عشق
داستان جالب و بسیار زیبای عشق واقعی
داستان بسیار زیبای شاخه گل خشکیده
داستان سوتفاهم عاشقانه به نام اگر کمی زودتر
داستان کوتاه عشق رنگین کمان و مروارید
داستان فوق العاده زیبای ابراز عشق
علت دیوانگی
داستان غمگین و عاشقانه و بسیار زیبای \من اینو میدونستم
داستان بسیار زیبای انتخاب همسر شاهزاده : گل صداقت در دانه عقیم
داستان زیبای عشق و آرامش
داستان زیبای پالتو
* بهت گفتم دوست دارم * حتما بخونید
داستان زیبای ،زیباترین قلب
داستان بسیار زیبای عشق و دیوانگی
داستان زیبا و عاشقانه ی دلیل عشق
داستان زیبای دختر کوچولوی فدا کار
داستان کوتاه زیبای سیگار
داستان زیبای عشق واقعی
داستان عاشقانه وغمگین عشق مرده
داستان *عاشقان مرده* غم انگیز واقعی
داستان زیبای خراش های عشق مادر
داستان زیبا و پر احساسی *احساس مادرانه
داستان زیبای شب عید
داستان واقعی بغض دار
داستان زیبای عشق فراموش شده
داستان زیبای مادر بد بخت
رابطه دختر و پسر 1
رابطه دختر و پسر 2
رابطه دختر و پسر 3
رابطه دختر و پسر 4
رابطه دختر و پسر 5
داستان زیبای شرط عشق
داستان زیبای عشق بر خاک رفته
داستان زیبای تو اگه بری من میمیرم
داستان زیبای عشق حقیقی
داستان زیبای خیانت خاموش
داستان زیبای قلب
داستان زیبای دختر نادان
داستان زیبای ماجرای گوزیدن دختر دانشجو
داستان زیبای مرا بغل کن
داستان زیبای دخترک بینوا