دانلود رمان صبح پشیمانی اثر نسرین ثامنی
بخشی از این رمان :
قاسم وقتی از گورستان به خانه بازگشت، خاله نساء در حال خوابانیدن بچه بود. او با قلبی مالامال از درد و رنج کنجی نشست و به صدای حزن آلود خاله، که ترانۀ لالایی را زیر لب زمزمه می کرد گوش سپرد. نگاهش را در اطراف اتاق به کاوش درآورد. همه جای خانه بوی غریبانه می داد. بی وجود مادر، خانه سوت و کور بود. قطره اشکی را که در دیدگانش جمع شده بود با فشردن پلکش فروچکاند و به خاله نگریست.
خاله نساء کودک را که در خواب ژرفی فرو رفته بود به آرامی زمین نهاد و خطاب به قاسم گفت:
- بالاخره خوابش برد. طفلکی خیلی بی تابی می کرد.
از جا برخاست. چینهای دامنش را مرتب کرد، گرۀ لچکش را محکم بست و ادامه داد:
- من دیگه باید برم، به بابات بگو شب بیاد خونۀ ما، می خوام باهاش حرف بزنم. غذا هم براتون درست کردم.
خاله متعاقب این کلام از خانه خارج شد. قاسم به چهرۀ آرام و معصوم برادرش نگریست. کودک بسیار زیبا بود. تبسم دلپذیری بر لب داشت. پوستش به شفافیت آینه بود. لبهایش آلبالوهای وحشی را می مانست. چه راحت و بی دغدغه آرمیده بود.
لینک دانلود رمان صبح پشیمانی در پایین :
sobhe-pashimani