دانلود رمان اسیر تقدیر عشق اثر نادیا کیانی
بخشی از این رمان :
بهشهر،جاده ی«التپه»
باوجود آن که تابستان تازه آغاز شده بود،اما به نظر می رسید که چلۀ تابستان است،آن هم تابستانی نمناک و شرجی.هوا آنقدر شرجی بود که نفس کشیدن را مشکل می ساخت.آرش با بدنی خیس از عرق،وزن بدنش را به چوب دستی چوپانیش منتقل کرده بود و با چهره ای درهم کشیده به آسمان ابری و گرفته نگاه می کرد.رطوبت گرم و سنگین
با احساس بیهودگی تو کاملا هماهنگی داشت.
دو ساعتی مانده به ظهر نسیمی شروع به وزیدن نمود.از نوازش باد ملایم بر گونه اش لذت می برد،هرچند نسیم خنکای زیادی نداشت اما جای امیدواری بود.رفته رفته آسمان تیره تر می شد.ابرهایی از طرف مغرب،تیره و دودی رنگ،فصای آسمان را دربر می گرفتند وهمراه با آن برقی در آسمان ظاهر می شد و سپس غرشی در فضا می پیچید،صدای کوبش آن بالای سر جنگل به طور منظم و شاداب می ترکید.مردمان تشنه به بارش و کلافۀ از گرما با شنیدن صدای خوشایند منتظر باران نشستند.
لینک دانلود رمان اسیر تقدیر عشق در پایین :
asire-taghdir-eshgh