حاضري به خاطر من چشمهاتو ببندي ؟ پس ببند چشمهاي مهربونتو .حالا دستتو بده به من .وقتي من دل به احساس با تو بودن مي دم چشام مي سوزه .يه چيزي مثل بغض گلومو فشار مي ده .الان که دستات توي دستمه مي خوام بهت بگم که هيچ وقت تنهات نميذارم .حالا که حرف دلمو بهت گفتم مي توني چشمهاتو باز کني ...صداي نفسهاتو مي شنوم .عزيز جان من .همه ي هستي من ...