سلام
امدم که بياي منتظرتم وبلاگت عالي پست هاي عالي هم داري
محمد
اين بار که آمدي برايم نقاشي بکش .مي خواهم با رنگ هايش بياميزم و در خيالت محو و رســـــوا شوم .چه دلپذير است لذت رفتن تا ته با تو بودن و دم نزدن ، چه دلپذير است لذت يکي شدن با تو و دنياي تو تا سر حد جنون .چه دلپذير است لذت سوختن در نهايت آبي محبتت ...
حاضري به خاطر من چشمهاتو ببندي ؟ پس ببند چشمهاي مهربونتو .حالا دستتو بده به من .وقتي من دل به احساس با تو بودن مي دم چشام مي سوزه .يه چيزي مثل بغض گلومو فشار مي ده .الان که دستات توي دستمه مي خوام بهت بگم که هيچ وقت تنهات نميذارم .حالا که حرف دلمو بهت گفتم مي توني چشمهاتو باز کني ...صداي نفسهاتو مي شنوم .عزيز جان من .همه ي هستي من ...
نام من عشق است ايا
مي شناسيدم؟
زخمي ام زخمي سرا پا
با شما طي کرده ام راه درازي را
خسته هستم خسته ايامي شناسيدم؟
راه شش صد ساله اي از دفتر حافظ
تا غزل هاي شما ايا مي شناسيدم
اين زمانم گر چه ابره تيره پوشيدست
من همان خورشيدم اما مي شناسيدم؟