آسوده بــــــاش عشقم ،
سايه بانت مي شوم تا در آغوش هر که خواستي خوش باشي ...
صدا نزدي اسمم را . . !
"جانم"ي را که برايت کنار گذاشته بودم . . .
گنديد !
جز عشق...............
و عشق انگار تا ابد
بي قاعده است
صورتم را مي چسبانم به پنجره ، پنجره از داغي نفس هايم بخار مي گيرد. اطرافم سکوت است و سکوت ...دير زماني است که خود را در ميان اين سکوت که سطر سطر مي آيد و مي رود گم کرده ام .دســتهايت کجاست!حال که نوبت تو شد من را رها نکني ، رها کردي و رفتي و من هنوز در سکوت اين پنجره آمدنت را به انتظار نشسته ام ...
صورتم را مي چسبانم به پنجره ، پنجره از داغي نفس هايم بخار مي گيرد. اطرافم سکوت است و سکوت ...
دير زماني است که خود را در ميان اين سکوت که سطر سطر مي آيد و مي رود گم کرده ام .دســتهايت کجاست!
حال که نوبت تو شد من را رها نکني ، رها کردي و رفتي و من هنوز در سکوت اين پنجره آمدنت را به انتظار نشسته ام ...
هر جا که دلت مي خواهد برو
فقط ارزو ميکنم...
وقتي دوباره هواي من به سرت زد
انقدر اسمان بگيرد که...!...
با هزار شب گريه ارام نگيري
و اما من !!!
بر که نميگردم هيچ،
عطر تنم را هم
از کوچه هاي پشت سرم جمع ميکنم
که لم ندهي روي مبل هاي "راحتي"
با خاطره هايم قدم بزني
رفتي ،
اما چه بگويم هيهات
زير آن دره ي آرام و عبوس
تو نداني که من
به چه حالي بودم
آن روز غــــــروب ....
دستهايت بوي خاطره مي دهند و نگاه من خاطره ي تکرار نشدني دستهايت را قطره قطره مي بارد ..