• وبلاگ : يـک کـلام حـرف خـودمـوني
  • يادداشت : داستان زيباي پيرمرد
  • نظرات : 1 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ثنا 
    پيرمرد ازصداي خروپف هرشب پيرزن شکايت داشت...
    ولي پيرزن هرگز نمي پذيرفت....شبي پيرمرد صداي خروپف پيرزن راضبط کرد که صبح حرفش را ثابت کند ...
    اما، صبح هرکاري کرد پيرزن بيدار نشد....
    و آن صداي ضبط شده، لالايي هر شب پيرمرد شد...