سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یک کلام حرف خودمونی

 

دانلود موسیقی خواب و آرامش
دانلود رمان میخواهم زندگی کنم
دانلود رمان عشق و هزار و یک شب
دانلود رمان در جستجوی بهار
دانلود رمان شبهای تهران
دانلود رمان لیلا
دانلود رمان زن قراردادی
دانلود رمان پری خانه پدر بزرگ
دانلود رمان وادی عشق و گناه
دانلود رمان زندگی دوباره
دانلود رمان اسیر تقدیر عشق
دانلود رمان ژالاب
دانلود رمان شایان
دانلود رمان چشمان وحشی
دانلود رمان بازی ایام
دانلود رمان عروس خانم کدومشونن
دانلود رمان رقص در خاطره
دانلود رمان غم های زندگی
دانلود رمان اشک مهتاب
دانلود رمان ماه عسل
دانلود رمان حس خفته
دانلود رمان لحضه عاشق شدن
دانلود رمان پریا
دانلود رمان تولد دوباره یک عشق
دانلود رمان عشق و هوس
دانلود رمان سالومه
دانلود رمان زمین عشق
دانلود رمان عشق تا ابد
دانلود رمان چشمان همیشه مست
دانلود رمان زن نیمه ی تنها
دانلود رمان شب شیشه ای
دانلود رمان کیش و مات
دانلود رمان رنج خورشید
دانلود رمان صورت پنهان
دانلود رمان سایه های عشق
دانلود رمان خاطره ها - غروب عاشقان
دانلود رمان آفتاب در پس سایه
دانلود رمان هم نوا با ترانه های دلتنگی
دانلود رمان نکند تنها بمانی
دانلود رمان ناقوس خاطره ها
دانلود رمان شبهای مهتابی
دانلود رمان رنگ گل نسترن
دانلود رمان عشق من خداحافظ
دانلود رمان دره های عشق
دانلود رمان صبح پشیمانی
دانلود رمان ویلای زعفرانیه
دانلود رمان سرنوشت
دانلود رمان گل یخ
دانلود رمان طلوع خوشبختی
دانلود رمان این روزهای بارانی
دانلود رمان قلب ستاره
دانلود رمان قلب شیرینم هدیه به تو


دانلود رمان دره های عشق اثر مینا بهادر




بخشی از این رمان :


- « پرستو جان ! مادر امشب این لباس سفید را نپوش . » 
پرستو در حالی که بر افروخته شده بود و اشک در چشمانش حلقه زده بود ، با ناراحتی پرسید : 
- « چرا مادر ؟ » 
- « چون امشب همه جمع هستند و ارس هم در این ضیافت شرکت دارد ، می خواهد نامزد خود را به همه معرفی کند . » 
- « آه ! چه خبر خوبی . . . اما چه اشکالی دارد که من این لباس را بپوشم ؟ ! » 
- « آخر . . . مادر تو باید آن لباس ساتن صورتی را که یراق نقره ای دارد ، بپوشی . چون صحیح نیست ، وقتی لباس عروس خانم آن قدر ساده است ، تو با چنین لباسی در جمع ، ظاهر شوی . » 
گویی دنیا را بر سر او خراب کرده باشند ، سرش به دوران افتاد . با صدایی که شبیه فریاد بود ، گفت : 
- « مگر عروس چه کسی است ؟ ! » 
- « آه عزیز من ! تو باید خوشحال باشی . . . عروس مانداناست ؛ دختر خاله خوب و مهربانت ! » 
- « باور نمی کنم ! . . . چطور ارس این دختر دست و پا چلفتی را برای خود انتخاب کرده است ؟ ! آنها اصلاً نمی توانند با هم زندگی کنند . اصلاً ماندانا آنقدر ظریف است که موقع راه رفتن می شکند . » 
- « دخترم تو چه فکر هایی می کنی ! ارس پسر بسیار موقر و متین و سر به راهی ست . . . خیلی هم ساکت است او پنج سال در رؤیای این نامزدی بوده است ! » 
- « ولی اصلاً به روی خودش نمی آورد . چقدر تو دار و موذی ست ! » 
- « نه عزیزم ! تو نباید در مورد او این طور قضاوت کنی ! او دیگر تنها دوست ما نیست ، بلکه فامیل نزدیک و عزیز است . من او را مثل پدرام دوست دارم . » 






لینک دانلود رمان دره های عشق در پایین :






darehaye-eshgh


ارسال شده در توسط amir

داستان عاشقانه آوا و پسر سرطانی
داستان جالب و خیلی زیبا عاشقانه و غمگین اثبات عشق
داستان جالب و بسیار زیبای عشق واقعی
داستان بسیار زیبای شاخه گل خشکیده
داستان سوتفاهم عاشقانه به نام اگر کمی زودتر
داستان کوتاه عشق رنگین کمان و مروارید
داستان فوق العاده زیبای ابراز عشق
علت دیوانگی
داستان غمگین و عاشقانه و بسیار زیبای \من اینو میدونستم
داستان بسیار زیبای انتخاب همسر شاهزاده : گل صداقت در دانه عقیم
داستان زیبای عشق و آرامش
داستان زیبای پالتو
* بهت گفتم دوست دارم * حتما بخونید
داستان زیبای ،زیباترین قلب
داستان بسیار زیبای عشق و دیوانگی
داستان زیبا و عاشقانه ی دلیل عشق
داستان زیبای دختر کوچولوی فدا کار
داستان کوتاه زیبای سیگار
داستان زیبای عشق واقعی
داستان عاشقانه وغمگین عشق مرده
داستان *عاشقان مرده* غم انگیز واقعی
داستان زیبای خراش های عشق مادر
داستان زیبا و پر احساسی *احساس مادرانه
داستان زیبای شب عید
داستان واقعی بغض دار
داستان زیبای عشق فراموش شده
داستان زیبای مادر بد بخت
رابطه دختر و پسر 1
رابطه دختر و پسر 2
رابطه دختر و پسر 3
رابطه دختر و پسر 4
رابطه دختر و پسر 5
داستان زیبای شرط عشق
داستان زیبای عشق بر خاک رفته
داستان زیبای تو اگه بری من میمیرم
داستان زیبای عشق حقیقی
داستان زیبای خیانت خاموش
داستان زیبای قلب
داستان زیبای دختر نادان
داستان زیبای ماجرای گوزیدن دختر دانشجو
داستان زیبای مرا بغل کن
داستان زیبای دخترک بینوا